همه عمر برندارم سرازاین خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور غیبت افتد دگران روند وآیند وتوهمچنان که هستی
چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن تو چه روی باز کردی در ماجرا ببستی
نظری به دوستان کن که هزار باراز آن به که تحیتی نویسی وهدیتی فرستی
کلمات کلیدی :
:: برچسبها: